[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :41
بازدید دیروز :57
کل بازدید :37908
تعداد کل یاداشته ها : 48
04/4/16
4:12 ع

بسم الله الرحمن الرحیم
دوش با خدایم نجوا کردم که با من باش !و او آرام در گوشم زمزمه کرد که من با توام هر نفس ، هر تپش و هر افت و خیز امّا این تویی که گاهی مرا نمی بینی و شاید هم نمی خواهی که ببینی ، چه طور این همه آدم های رنگاوارنگ را می بینی ولی مرا که خدایت هستم ، نمی بینی ؟ این را بدان که من هماره با توام چه مرا ببینی ، چه نبینی ، من در هرنفست جاری ام کافی است مرا حس کنی .
بند? من ، من به رایگان نفسهایت را به تو می بخشم و تو بدون اینکه قدر این بخششم را بدانی آنها را به آسانی و به ارزانی به هدر می دهی و من صبورانه تو را با تمام لغزشهایت نظاره می کنم و تو از من هیچ خجالت نمی کشی و باز هم می بینم و تو هرگز به روی خودت نمی آوری که من تو را می بینم و تو باز هم ...
امّا این را بدان که تا تمام شدن نفسهایت فرصت داری که به سوی آغوش گرم و پر محبّتم باز گردی و ناگاه دیگر زمانی فرا می رسد که نفسهایت به شماره می افتد و یکهو ته می کشد و تو آن روز در برابر تمام ناسپاسی هایت مسئولی ؛ آنگاه دیگر از تو نخواهم گذشت و هیچ عذری را ازتو نخواهم پذیرفت ، چرا که به تو مهلت دادم با من باشی ، ولی نبودی . و تو ای بنده ام تا به ته خط نرسیدی به سویم آی که من سخت مشتاق در آغوش کشیدنت هستم ، پس بیا و بیش از این مرا منتظر مگذار ...
امّا من در پاسخش گفتم تارهایی از جنس دنیا به دورم تنیده ام که راه چشمهایم ، گوشهایم و دهانم را بسته که دیگر تو را نمی توانم ببینم تو کجایی ، من تو را نمی بینم ، انگار در این دنیای پر زرق و برق گم شده ام ...
و او گفت : به تو گفتم که از من دور نشو ، گم می شوی ولی تو باز بادستهایت راه گوشهایت را گرفتی و من هرچه فریاد زدم تو به من اعتنایی نکردی ؛ امّا من نمی توانم تو را ، بنده ام را در عذاب ببینم و باز تو را از بلا می رهانم امّا تو باز هم مرا فـرامـوش می کنی امّـا من تو را فـراموش نمی کنم و نخواهم کرد ، این تویی که مُـدام مرا صدا می زنی و از من کمک می خواهی و وقتی باز از بلا رهیدی ، دیگر مرا ، خدایت را ، از خاطـر می بری(1) ... حال دیدی من با توام ، امّا صد حیف که تو با من نیستی ...
-----------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:

(1) وَإِذَا مَسَّکُمُ الْضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کَانَ الإِنْسَانُ کَفُوراً ? سوره اسراء(17) / آیه 67? : و چون در دریا به شما صدمه‏اى برسـد هر که را جز او مى‏خوانید ناپدید [ و فراموش ] مى‏گردد و چون [ خدا ] شما را به سوى خشکى رهانید روی گردان مى‏شوید و انسان همواره ناسپاس است .
 

 


90/5/12::: 1:50 ص
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ صحبت جنجالی شیخ حسین انصاریان رو کی پیگیری کرده؟ اصلا خبر دارین؟
+ سلام شنیدید در پاکدشت چه خبره؟جنگه جنگ!!!!!!ولی مابی خیال و بیخبر.فردا میخوان 6تن از شهیدشدگان رو تشییع کنن.توروح شهداصلوات.
+ اخلاص در عمل یعنی چه؟