سفارش تبلیغ
صبا ویژن
احترام دانشمند عمل کننده به علمش، مانند حرمت شهیدان و راستان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :139
بازدید دیروز :21
کل بازدید :36446
تعداد کل یاداشته ها : 48
103/9/3
12:22 ع

چکیده :
 

مطالعات نشان می دهد که توجه معطوف به خود(در خود فرو رفتگی)می تواند به طور مساوی توسط تجارب مثبت و منفی ایجاد شود. جهت توجیه این فرایند ، رویکردهایی که مربوط به روان شناسی اجتماعی و گشتالت بودند، در این مقاله مورد بحث و بررسی قرار گرفتند. همچنین رویکردی جدید که مرتبط با اصل تعادل در ذهن می باشد، توضیح داده شده است . با توجه به این مطالعات، دلالت هایی مربوط به تفسیر آیات قرآنی در مورد وحدت و تفرق در جوامع انسانی ارائه شده است. یافته های روان شناختی در مورد ماهیت لذت و رنج نشان می دهد که هر کسی در زندگی دارای نفوذی بر زندگی فرد دیگر است که این یافته ها نشان از همگرایی با آیاتی از قرآن در مورد تسخیر متقابل انسانها دارد .
گل واژه: قرآن، اصل تسخیر متقابل، در خود فرو رفتگی، جهانی سازی، روان شناسی

دریافته های جدید روان شناسی بعضا به نکاتی برمی خوریم که نوعی همگرایی بین آنچه که ادیان الهی اظهار می دارند با آنچه علوم تجربی بیان می کند وجود دارد. ما با این نظردر پی مقبولیت دادن نکات دینی که برپایه وحی بنا شده و ابطال ناپذیر است . توسط علم تجربی که برمبنای تجربه ابطال پذیر بناگردیده است (الهی1987)نیستیم و یا بالعکس زیرا که روشهای این دونوع تفکر کاملا متفاوت با هم می باشد ولی این احتمال است که هر دو تفکر در مواقعی به یک نتیجه و برون داد واحدی برسند و آن نه به خاطر روشهای اندیشیدن بلکه به دلیل اینکه ما حقیقت واحدی داریم که بر کل هستی سایه افکنده است و هر طرز تفکری بالاخره دیر یا زود به آن خواهند رسید گر چه راههای متفاوتی را بر گزینند یکی از دیدگاهها در مورد حقیقت نظریات مختلف دانش(علم به معنای عامKnowledge)به دید گاه جامع جهانی بازگشت دارد که مبلغ حقیقت واحد حاکم برهستی است (الهی1987).یکی از این یافته های از همین دست به موضوع شادی و غم، رنج و لذت معطوف است که از اساسی ترین نکته در زندگی روانی اجتماعی انسانهاست .بسیار جالب است که توجه کنیم که نظریات جدید روان شناسی در مورد ماهیت رنج و لذت ، شادی و غم و حتی حالات خنثی(عدم شادی و غم)،دیدگاههای جالبی را مطرح می کنند که ذهن هر انسانی را به این نکته اساسی معطوف می گردد که چگونه انسانها(چه فقیر و چه غنی)حتی در غم و شادی خود در تسخیر یکدیگرند ضمن اینکه اهل نظر را که به سرچشمه های وحی فکر می کنند در مورد این نکته بسیار با اهمیت قرآنی به تامل و تعمق وا می دارد که چگونه انسانها به طور متعادل یکدیگر را تسخیر می کنند؟أَهُم یَقسمُونَ رَحمَةَ رَبِّکَ نَحنُ قَسَمنَا بَینَهُم مَّعیشَتَهُم فِی الحَیَاةِ الدُّنیَا وَ رَفَعنَا بَعضُهُم فَوقَ بعضِ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعضَهُم بَعضاً سُخرِیّاًوَ رَحمَتُ رَبِّکَ خَیرٌ مِّمَّا یَجمَعُونَ(آیه 32
سوره زخرف)مگر اینان مقسم رحمت پروردگار تواند؟این ماییم که معیشت انسانها در زندگی دنیا را تقسیم می کنیم، و بعضی را به درجاتی بالاتر از بعض دیگر قرار می دهیم تا بعضی بعض دیگر را تسخیر خود کنند و رحمت پروردگار تو از آنچه که جمع می کنند بهتر است. مرحوم علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن در تفسیر این آیه شریفه به نقل از حضرت امام حسن عسگری(ع)بیان جالبی دارد: آری خداست که بعضی از ما را محتاج بعضی دیگر کرده، این را محتاج مال او و او را نیازمند کالای این، و یا خدمت این کرده است . در نتیجه می بینی که بزرگترین پادشاهان و غنی ترین توانگران محتاج بفقیرترین فقرا شده، تا کالایی از انواع کالاها که در نزد اوست از او بخرد و یا برایش خدمتی کند و گوشه ای از زندگیش را اصلاح نماید، که اگر آن فقیر نمی بود اصلاح نمیشد....
و این فقیر هم محتاج مال آن پادشاه توانگر است حاجت این فقیر نزد اوست و حاجت آن پادشاه نزد این فقیر است ."تفسیر المیزان ج(18اگر چنانچه به ماهیت رنج و لذت، غم و شادی توجه داشته باشیم، متوجه می شویم که در هر موقعیت و شرایطی که باشیم در اساسی ترین موضوع زندگی خود، یعنی در تفسیر و ادراکمان از رنج و لذت(تجارب مثبت و منفی در زندگی)در تسخیر محیط اجتماعی و شرایط اطراف خود و دیگران هستیم . ادراک ما از اطرافمان به عنوان مهمترین و اساسی ترین فعالیت روانی ما در تسخیر شرایط پیرامون ما و دیگران است :زیرا زمینه هایی که دیگران می سازند ، نقش های مربوط به رنج و لذت را برای ما معنا می بخشند و این شاید همان مفهوم تسخیر انسانها در زندگی البته در بعد روان شناختی، توسط یکدیگر است. آنچه ما از مفسرین بزرگی چون مرحوم علامه طباطبایی(ره)که به نقل از مفسرین دیگر هم بیان شده بیشتر پرداختن به بعد اجتماعی و اقتصادی تسخیر انسانهاست. در حالیکه یافته های جدید موضوع را عمیق تر و وسیع تر از این مد نظر قرار می دهند.با تدبر بیشتر در مورد ماهیت و نحوه پدید آیی رنج و لذت، شادی و غم و همچنین چگونگی درخود فرورفتن که اخیرا توسط مطالعات دقیقی به نتایج قابل ملاحظه ای رسیده اند. قادرخواهیم بود به عمق کلام وحی توجه کنیم . ماهیت شادی و غم رنج و لذت: برای اینکه وارد این بحث بنیادین شویم بهتر است به سوالی اساسی بپردازیم که اخیرا روان شناسان بدان پرداخته اند. جواب این سوال ما را به درک ماهیت رنج و لذت رهنمون می سازد و آن این است که آیا غم و شادی به یک نسبت ما را در خود فرو میبرند؟ تا به حال تحقیقات مختلف متمرکز بر نقش عواطف منفی در ایجاد حالات خود اشتغالی بوده است (وودرف-بردن برادرز و لیستر2001،سیلوا وابل،2002)در حالیکه تحقیقات به نتیجه رسیده بسیار کمی، در مورد نقش عواطف مثبت در ایجاد حالات در خود فرورفتگی و خود اشتغالی وجود دارد . شاید به عقل سلیم و حتی ذهنیت عامه مردم بیشتر سازگار است که عواطف منفی تنها نقش در ایجاد حالات در خود فرورفتن دارند زیرا که غالبا ما عواطف منفی، در خود فرورفتن و افسردگی را در یک محور قرار می دهیم و چیزی بیشتر از این محور را مد نظر قرار نمی دهیم . در حالیکه دسته ای از مطالعات دریافتند که عواطف مثبت نقش در افزایش در خود فرورفتن در مقایسه با عواطف خنثی دارند(سالووی1992)بعضی از روان شناسان موضوع را در حد همخوانی مطرح می کنند(وود سلتزبرک، نیل، استون و راچمیل1990)در این حال مشخص نیست که کدام طرف نقش اساسی دارد . در خود فرورفتگی و یا تجارب منفی یا مثبت چنین بحثی در مورد افسردگی و شناخت و حتی افسردگی و میزان خود آگاهی مطرح شده است (یونسی1382)که جدال قدیمی وجود اول مرغ یا تخم مرغ را تداعی می کند. در هر حال بهتر است رابطه علت و معلولی را مطرح نکنیم و تنها به کاربرد کلمه نقش بسنده کنیم زیرا این کلمه هرگز رابطه یکطرفه را القا نمی کند: نقش الف در پدید آیی ب به معنای نفی نقش ب در پدید آیی الف و یا نفی تابعیت هر دو الف و ب به عامل و عواملی دیگر نیست.
چرا که به قول دانشمندان :اثبات شی نفی ما عدا نمی کند. این گونه اظهارنظرها بیشتر به این امر بازگشت دارد که ما چه نظریه ای را در مورد خود(SELF)به عنوان اصل موضوعه مد نظر قرار دهیم در هر حال سوال اساسی این است که: چگونه عاطفه مثبت مانند عاطفه منفی در ایجاد در خود فرورفتگی نقش دارد و چرا؟جواب: در این موضوع داغ علمی نظریات متفاوتی ابراز شده است . در تبیین نحوه تاثیرگذاری عواطف مثبت و منفی در رابطه با در خود فرورفتن، گرین و سدیکیدز(1999)اعتقاد دارند که باید به مفهوم جهت گیری عواطف توجه شود: عواطف وابسته به فکر مثل غم و اندوه و یا رضایت می تواند در خود فرو رفتن و تمرکز برخود را افزایش دهد در حالیکه عواطف اجتماعی مانند خشم یا شوروبی تابی می تواند کاهش درخود فرورفتن و کاهش تمرکز برخود را در پی داشته باشد. در حقیقت در خود فرورفتن در زمانی است که ما رو به سوی درون خود داریم(در قطب درون گرایی)در حالیکه ما رو به بسوی بیرون هستیم در کمترین درجه در خود فرورفتگی قرار داریم(در قطب برون گرایی)مهم این است که عواطف تجربه شده تا چه حد ما را دردر یکی از دو قطب درون و برون گرایی قرار می دهند . تبیین جالب تری برای این موضوع از دید روان شناسی اجتماعی وجود دارد و آن اینکه فردی که هیجان و عواطفی را تجربه می کند در کدام جامعه زندگی می کند :جامعه ای جمع گرا(بهم پیوسته)و یا فردگرا روان شناسان اجتماعی اعتقاد دارند که بسته به اینکه ما در کدام جامعه زندگی می کنیم دارای دو شکل متفاوت خود پنداره بوده و بالتبع در تجارب هیجانی و عاطفی متفاوت خواهیم بود(منستد و فیشر2002):افرادی که در جوامع فردگرا هستند دارای خود و خود پنداره مستقل بوده، طبعا در عواطف وابسته به فکر(مانند غم و شادی و یا رضایت)بیشتر در خود فرورفتگی نشان می دهند و بالعکس اشخاصی که درجوامع جمع گرا زندگی می کنند به خاطر داشتن خود و خود پنداره متکی و وابسته به دیگران(مارکوس و کیتیاما1991)کمتر در خود فرو رفتگی را احساس می کنند. زیرا که نوعی مشارکت جمعی در رابطه با تجارب هیجانی و عواطف مثبت و منفی در اعضای چنین جوامعی وجود دارد.در حقیقت در چنین جوامعی به نوعی رنج ها و لذت ها، غم ها و شادی ها به یک نسبت متعادل در میان افراد جامعه تقسیم شده همه نوعی مشارکت را در این زمینه احساس می کنند با توجه به همگرایی بسیار شدید افسرده گی و پدیده در خود فرورفتن و یا توجه متمرکز بر خود (و یا حتی برطبق بعضی از نظریات تاثیر در خود فرو رفتن در ایجاد افسرده گی )که امری واضح و آشکار است (یونسی1382و دهها منبع دیگر)تبیین چرایی افزایش میزان افسرده گی در جوامع پیشرفته علیرغم افزایش رفاه و آسایش در این گونه جوامع مشخص می گردد:گذار اینگونه جوامع به فردگرایی بیشتر و یا بالعکس کاهش نرخ شیوع افسرده گی در جوامع کمتر توسعه یافته و یا حتی میزان شیوع بسیار پایین افسردگی در روستاها نسبت به شهرها روشن می شود. از زاویه ای دیگر ، محققین جدید در این زمینه با استفاده از یافته های روان شناسی در مکتب گشتالت(کوفکا1935)در پی تبیین چگونگی تاثیرگذاری عواطف مثبت و منفی در ایجاد حالات در خود فرورفتن می باشند. اینان معتقدند که تغییرات در عواطف و خلق نقش خود را در مقابل زمینه و متن اطراف تغییر می دهد که خود را موضوعی برای توجه و تمرکز برای خود قرار می دهد(دووال و سیلوا2001)این زمینه و متن شامل محیط اجتماعی اطراف یک فرد(دیگران)و وضعیت و موقیت ذهن خود فرد می باشد . برای مثال اگر فردی در محیطی که همه افراد دیگر بی تفاوت هستند، شاد و یا غمگین باشد :امکان تجربه در خود فرورفتن و توجه تمرکز یافته برخود زیاد است نسبت به زمانیکه فرد در محیطی قرار دارد (زمینه )که دیگران شاد و یا غمگین هستند (واگرایی نقش خود با زمینه فراهم آمده از طرف دیگران)همچنین اگر عواطف تجربه شده توسط فرد در مقابل تجارب قبلی فرد قرار گیرد می تواند چه در فاز مثبت و چه منفی برانگیزاننده در خود فرو رفتگی و توجه متمرکز برخود باشد)واگرایی نقش خود با زمینه فراهم آمده در ذهن فرد بواسطه تجارب قبلی[1](برطبق این دیدگاه بار و ارزش عواطف چه مثبت و چه منفی فی نفسه در ایجاد حالت در خود فرورفتگی نقش ندارند بلکه نفوذ و تاثیر رابطه نقش- زمینه می تواند توجه تمرکز یافته برخود را ایجاد کند. برای مثال فردی که خلقی خنثی را تجربه می کند چنانچه در زمینه ای قرار گیرد که دیگرافراد(و یا تجارب قبلی خودش)در حال تجربه شادی و یا غم هستند ممکن است حالات در خود فرو رفتگی را تجربه کند(سیلوا وابل)2002به عبارت ساده تر تا چه حد رابطه تعادل خود با دیگران و تعادل جنبه های مختلف خود بهم بریزد. آنچه به بیان ساده می توان گفت این است که این تحقیقات نشان می دهد اگر هر یک از ما تجربه مثبتی مانند لذت و خوشی داشته باشیم که افراد دیگر در اطراف ما در وضعیت رنج و ناخوشی بوده و یا در حالت خنثی باشند در نتیجه این تجربه خوش امکان در خود فرو رفتن بسیار زیاد است و یا برعکس اگر تجربه رنج و ناخوشی هر یک از ما داشته باشد در حالیکه انسانهای اطراف ما در حالت تجربه لذت و خوشی بوده و یا در حالت تجربه وضعیت خنثی باشند باز احتمال در خود فرورفتن در ما بسیار زیاد است . تنها زمانی ما لذت و رنج را آنگونه که هست تجربه می کنیم که تجربه لذت و رنج ما نوعی همگرایی با دیگران داشته باشد(در حالتی از تعادل با دیگران)در غیر این صورت اختلاف دو سطح (بین خود و دیگران )ممکن است ما را به سمت تجربه امواج ادراکی بکشاند: که هر چه این امواج شدیدتر باشد(در اثر عدم همگرایی با محیط و انسانهای اطراف) احتمال ناخوشی روانی بیشتر است . می توان حدس زد که هر آنچه که تجربه می کنیم(مثبت، منفی و یا خنثی)و به شکلی از عواطف آنان را دریافت می کنیم در اینکه تا چه حد همگون با تجارت دیگران بوده(یا همگون با تجارب قبلی ما)و یا ناهمگون و نامتجانس و یا حتی تقابل داشته باشد باید انتظار عدم تعادل ها در سطوح مختلف روان را داشته و به اصطلاح ساده تر شاهد امواج های روانی در خود باشیم هر چه موج ها شدیدتر باشند(به خاطر ناهمگونی بیشتر)به آسیب های روان نزدیک تریم هر چه موجها کمتر به بهداشت روانی نزدیکیم. پس انسان خالی از استرس نداریم، زیرا که زندگی برمبنای شدن قرار دارد در هر حال تجارب ما مقداری ناهمگونی را و نتیجتا عدم تعادل و بالتبع موجهایی را ایجاد خواهد کرد در رابطه با بهداشت روانی ، سوال اساسی این است که چه کسی کمترین امواج تند را در خود تجربه می کند؟ نویسنده این مقاله به یاد دارد زمانیکه در پی تبیین دیدگاه رور شاخ(منصور،1368یونسی1370)در مورد حرکت و تبدیل ادراکات ما از اشیائ ثابت به حرکت در ذهن در محضر علامه و فیلسوف بزرگ مرحوم محمد تقی جعفری(ره)بود. ایشان گفته جالبی از مولانا نقل کرد که :موجهای صلح بر هم می زند کینه ها از سینه ها بر می کند موجهای جنگ بر شکل دگر مهرها را می کند زیر و زبر موج خاکی و هم و فهم و فکر ماست موج آبی صحو و سکر است و فناست چون زدانش موج اندیشه بتاخت از سخن و آواز او صورت بساخت موج لشگرهای احوالت ببین هر یکی با دیگری در جنگ و کین موج های تیز دریاهای روح هست صد چندان که بد توفان نوح در بلندی کوه فکرت کم نگر که یکی موجش کند زیر و زبر(جعفری-1367جلد10)آنچه که پیداست برای عرفای بزرگی مانند مولانا تفکر و تعقل و وهم و خیال از یک طرف و عواطف و عشق و هیجان و خلق و مهر و عاطفه از طرف دیگر به شکل امواج خاکی و آبی مطرح است .
در دید چنین عارفانی، روان ما چیزی نیست جز امواج متعدد و هر آنچه که از واقعیت خارجی درک می کنیم بالاخره به شکلی از امواج(حرکات)در ذهن ما تبدیل می شود(به یاد داشته باشیم که موجها تنها براساس اختلاف سطوح پدید می آیند)زیرا در تعامل با جهان و اجتماع همواره همگونی مطلق بین دروندادهای ذهنی ما با ساختارهای خود و تجارب قبلی ما (آگاه یا ناآگاه)وجود ندارد . تا زنده ایم همواره اختلاف سطوح و بالتبع عدم تعادل ها را خواهیم داشت پویایی های روان(دینامیسم)از همین شکل می یابد و صد البته آسیب های روانی نیز از این اختلافات شدید سطوح نشئت می گیرد . علاوه بر غم و شادی ، با توجه به تضادها در حالات و خصوصیات روانی مانند:تحسین شدن و مذمت شدن، وابسته شدن یا احساس مستقل شدن، پرخاشگری -انفعال ، فرد بله گو- فرد نه گو، ظالم بودن ستم کش بودن، وو ...غیره ، تمام حالات و خصوصیات فوق در سطوح افراط و تفریط میتواند در خود فرورفتگی را تشدید کند چنانچه در ساختار نقش و زمینه عدم تعادلی در جنبه های مختلف خود مشاهده گری ایجاد کند. شاید به کرات دیده ایم و شنیده ایم که افراد پس از پرخاشگری به خود فرو می روند در حالیکه همین افراد در حالت انفعال نیز چنین می کنند. از نه گفتن خود در مقابل تقاضایی، تامل می کنیم در ضمن اینکه از بله گفتن خود نیز رنجیده خاطر می شویم. از تحسین شدن بی جا به فکر فرو می بریم همچنانکه از مذمت و سرزنش دیگران نیز به تامل وادار می شویم. این کنش و واکنشی که ما تعبیر به موجها و حرکات ذهنی و روانی از آن می کنیم به طور ظریفی توسط استاد نکته سنج و جامع نگر شناخت درمانی پروفسور تیز دل(1995)
در مقوله علم شناخت و درمان شناختی با ظرافت خاصی برطبق کد ها و فرمول های جدید مورد توجه قرار گرفته است. وی با پیش کشیدن موضوع تعامل شناخت های ذهنی با یکدیگر به نحوی در پی تبیین اثر گذاری نقش و زمینه در شناخت انسانهاست. وی برخلاف پروفسور (بک)که معتقد است شناخت ها مستقل از هم عمل می کنند اعتقاد دارد که شناخت ها در ذهن بهم وابسته اند و مانند اجزای یک سیستم با هم تعامل داشته و برهم تأثیر می گذارند. وی نمونه ای از این تضارب را دربیماران افسرده چنین ذکر می کند: شناختی در رابطه با وابستگی به دیگران در تضارب با دید منفی نسبت به دیگران می تواند دید مثبت را نسبت به دیگران نتیجه دهد(منفی در منفی، مثبت را نتیجه می دهد)از دید این شناخت شناس شهیر، با پیش کشیدن دو سطح از معانی در ذهن(دلالتی و موضوعی)و تعامل این دو سطح با هم، می توان نوعی تبیین برای موجها و حرکات در ذهن فراهم آورد (به یاد داشته باشیم که موجها تنها براساس اختلاف سطوح پدید می آیند)این موجها آنچنان تند و تیزاند که نه تنها باعث تحکیم علائم افسردگی می شوند بلکه موجب بن بست های جدی در شناخت درمانی میشوند خوانندگان جهت آگاهی بیشتر از تئوری تیزدل در مورد سیستم های فرعی شناختی متعامل حاکم بر ذهن به مقاله(یونسی1379)رجوع کنند. در کل باید متذکر شویم که روان شناسانی که تعادل و یکپارچگی را معیار اصلی سلامت روان می دانند برهماهنگی و تعادل درون فردی، بین فردی و فرا فردی به عنوان کلید هایی جهت سلامت کامل روان تاکید دارند)جلالی تهرانی2001در کرسینی (2001در اینجا لازم است اشاره به مطالعاتی داشته باشیم که نشان می دهد در خود فرو رفتگی تا چه حد نقش در اختلالات روانی مانند افسردگی ، اضطراب داشته و به قول عامه مردم نقش در ناخوشی روانی دارد و قادر است مواردی دوری از لذت از زندگی و امور را به همراه داشته باشد . نقش در خود فرو رفتگی در آسیب ها و ناخوشی های روانی: از زمان بیان تئوری خود هشیاری توسط دو آل و ویکلند(1972)موضوع تجارب هیجانی با میزان آگاهی از خود بشدت مرتبط شده است. به گونه ای که نقش در خود فرو رفتن (یا توجه تمرکز یافته برخود)در ایجاد تجارب عاطفی مختل، مسجل شده است(ولز و ماتیو1994)از آنجا که این عواطف در ارزیابی خود(Self)نقش مهمی را ایفا می کنند(سالووی و رودین 1985)می توان وسعت و اهمیت موضوع را در آسیب شناسی روانی به طور کامل حدس زد. اخیرا در تئوری های جدید مربوط به فراشناخت، موضوع و نقش در خود فرو رفتگی در ایجاد آسیب های روانی و حتی فرآیند درمان با دقت تمام مد نظر قرار گرفته است(ولز2001)زیرا که فرا شناخت چه در حالت بهنجار و چه در وضعیت آشفتگی روانی تا حدی در مقوله در خود فرو رفتگی و فرآیند تمرکز برخود قرار می گیرد. روان شناسان فراشناخت را به عنوان دانش و یا فرآیند شناختی تعریف می کنند که در ارزیابی، مشاهده گری و کنتل شناخت درگیر می باشد(فلاول1979)یکی از محققان با مرور برادبیات پژوهشی در این زمینه پیشنهاد کرده است که تمرکز بر خود می تواند فرآیندی نامشخص فرض شود که در تمام آسیب های روانی وجود دارد(اینگرام1990)ارتباط معناداری بین توجه تمرکز یافته بر خود و علائم افسردگی یافته شده است (اسمیت وگرینبرگ.1981)در پژوهشی با گروهی از افراد عادی همخوانی بین عاطفه منفی و توجه تمرکز یافته برخود مشاهده گردید(وود سلتز برک، نیل، استون و راچمیل)1990اخیرا بعضی از روان شناسان با تردید در مورد بسیط و واحد بودن این پدیده روان شناختی، آن را به عنوان مجموعه ای مرکب می دانند که در رابطه با سیستم پردازش اطلاعات قرار می گیرد(نیلی و وینکوست2002)لذا معتقدند که توجه متمرکز برخود به صورت متفاوت در موقعیت های گوناگون عمل می کنند.
این نویسندگان به عواملی مثل سن (دوره تحول )جنس(زن یا مرد)و نوع خود:(Self)خود خصوصی و یا خود اجتماعی توجه جدی دارند که این عوامل در کنار پدیده در خود فرورفتنگی می تواند تبعات متفاوتی را ایجاد کند. بنابراین اینگونه نیست که ارتباط بسیط و غیر مرکبی بین پدیده در خود فرورفتگی و اختلالات روانی باشد بلکه در این رابطه عوامل بسیاری مداخله می کنند. برای مثال در خود فرورفتگی مرتبط به خود خصوصی بیشتر منجر به افسردگی شده در حالیکه چنانچه با خود اجتماعی ارتباط یابد به اضطراب منتهی می شود تجارب بالینی نویسنده این مقاله در ایران نشان می دهد که در خود فرورفتگی و توجه و تمرکز یافته بر خود ادارک ما را از امور و واقعیت های اطراف بسیار جزئی نگر می سازد که دیدن امور با جزئیاتش ، زیبایی ها را در نظر ما کاهش داده و یا حتی محو نموده به طوری که بیشتر دروندادهایی منفی و نامطلوب وارد ذهن خود می سازیم که نتیجه اش در اختلالاتی مانند وسواس فکری -عملی ،پارانویا، هیپوکندریا، اضطراب تعمیم یافته (GAD)و حتی افسرده گی می توان دید بیاد داشته باشیم که جهان خلقت با کلیت اش بسیار زیبا و دوست داشتنی و مطلوب است در حالیکه در روابط خود با دیگران و محیط اطراف و در روابط خود با خودمان، دیدن امور فقط در بعد اجزاء ، دنیایی زشت و غیر قابل تحمل می سازد که انزوای اجتماع و طبیعت را به همراه خواهد داشت که نتیجه اش در افسردگی و اضطراب آشکار می شود. این فرایند در جنبه فراشناخت نیز مداخله ای موثر دارد: زمانیکه کنش های فکری خود، تصورات و خاطرات خود(رابطه خود با خود)را با دیدی جزئی می نگریم و می کاویم، در باتلاقی از نشخوارهای فکری و افکار اضطرابی گرفتار می آییم که زمینه ساز بسیاری از آسیب های روانی است. البته در اینجا فکر به معنایی که منطقیون می گویند نمی کنیم بلکه نوعی در جا زدن و به دور خود چرخیدن است .
به عبارت بهتر حرکت ذهن به جای طولی بودن عرضی است . با توجه به اهمیت موضوع فراشناخت در نظریات جدید مرتبط با آسیب شناسی روانی، اهمیت مطالعه فرآیند در خود فرو رفتن و خود اشتغالی و سایر مسائل روانی کاملا مسجل می گردد. در نگاهی مثبت و خوش بینانه به موضوع، بسیاری از روان درمانگران معتقدند که مسئولیت پذیری و ارجاع مستولیت ها به خود از فرآیند خود فرورفتگی آغاز می شود که در مواقعی جنبه ای مثبت در روان درمانی و اصلاحات رفتاری تلقی می شود(گیبونز و دیگران1985)این نویسندگان توجه تمرکز یافته برخود را عاملی برای تشدید در دریافت عواطف بسیار قوی و افزایش دقت در گزارش های مربوط به خود می دانند که مورد دومی فرایندی مطلوب در درمان است به طوری که مراجع مسئولیت نتایج رفتارهای خود را پذیرفته و تمایل به بیان رفتار خود به زبان محاوره و حتی مکاتبه ای دارد(دووال1976)بدین جهت بعضی از روان شناسان بالینی معتقدند که خودهشیاری عینی ،جزئی حیاتی برای روان درمانی است که به همراه همدلی وسیله ای قدرتمند جهت ایجاد تغییر در روان درمانی است (استرونگ1978)همچنین کارور(1996)اعتقاد دارد که پدیده در خود فرورفتگی برای فرآیند خود تنظیمی بسیار ضروری و لازم است . اما آنچه که مشاهدات متعدد بالینی نویسنده این مقاله با بیماران افسرده نشان می دهد این حقیقت است که افراد افسرده در فرآیند در خود فرورفتگی به طور انتخابی و سوگیرانه عمل می کنند: مسئولیت رویدادهای منفی و بدبیاری ها را به خود ارجاع می دهند(Internality)و یکی از زاویه های مثلث معیوب شناختی در مورد درماندگی را مستحکم می سازند(نظریه آبرامسون و دیگران-ورتمن و دینتزر1978)در حالیکه مسئولیت رخدادهای مثبت را به دیگران و جهان خارج نسبت می دهند .لذا نحوه بکارگیری این پدیدار ذهنی (در خود فرورفتگی )مهم است . بهر حال در کل در خود فرورفتگی بیشتر با آسیب های روانی ارتباط دارد. و اما نکاتی از منابع وحی با این مقدمه نسبتا طولانی که داشته ایم بهتر است به بررسی تعدادی از آیات شریف قرآن بپردازیم که اشاراتی مستقیم و غیر مستقیم به موضوعات فوق دارد .در سوره بقره آیه 213در مورد پیدایش جوامع انسانی خداوند می فرماید: کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفو فیه ...و الله یهدی من یشا الی صراط مستقیم . مردم یک گروه بودند، پس خداوند پیغمبران را نوید دهنده و بیم دهنده برانگیخت و با ایشان کتاب بحق فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف کرده اند حکم کند.....و خدا هر کس را که بخواهد براه راست هدایت فرماید .در تفسیر آیه مذکور مرحوم علامه طباطبایی(ره)چنین بیانی دارد : افراد انسان برحسب فطرت مدنی و اجتماعی بودند و در آغاز تشکیل اجتماع به صورت یکنواخت و واحد بودند بعدا در میان ایشان به مقتضای فطرت اختلافاتی در کسب مزایای حیاتی بروز نمود)...ترجمه تفسیر المیزان جلد(2آنچه از این بیان پیداست در انسان دو فطرت در تقابل هم ترسیم می گردد : فطرتی به سمت وحدت یکنواختی ،تعادل در روابط و همدلی و رعایت حال یکدیگر که اساس مدنیت است و فطرتی به سمت تکثر و اختلاف و استخدام همنوع و منفعت طلبی که اساس اختلافات، نزاعها و جنگ ها و خونریزی است . که ترجمان این تقابل را در آیات 8و7سوره و الشمس میبینیم :نفس و ما سویها فالهما فجورها و تقویها: سوگند به روان و آنکه آن را بپرداخت ، پس بزهکاری و پرهیزگاریش را به او الهام کرد . در آیاتی دیگر به طبع دوم انسان در رابطه با گرایش به تکثر و اختلاف اشاره دارد آنجا که می فرماید : انه کان ظلوما جهولا(آیه 72سوره احزاب)و یا در آیه 19در سوره معارج می فرماید: ان الانسان خلق هلوعا و یا ان الانسان لظلوم کفار (آیه 34سوره ابراهیم)در رابطه با طبع اول انسان که گرایش به وحدت و همدلی است در آیه 19در سوره یونس بار دیگر می فرماید: و ما کان الناس الا امه واحده فاختلفوا: مردم جز گروه واحدی نبودند پس اختلاف کردند. در توضیح این آیه مرحوم علامه طباطبایی سخنی موجز ولی بسیار عمیق دارد که منظور اصلی بحث ماست":وقوع این اختلاف بین انسانها چنانکه دانستیم حتمی و ضروری و مستند به اختلاف خلقت ایشان از جهت اختلاف مواد آنهاست، هر چند همه از حیث صورت انسانی متحدند و یکی بودن صورت اقتضا دارد که افعال و افکار افراد بوجهی متحد باشد ولی لازمه اختلاف مواد این است که احساسات و ادراکات و حالات افراد در عین حالی که از یک جهت اتحاد دارد گوناگون باشد ("-ص164ترجمه المیزان جلد دوم)در حقیقت در ادراکات، افکار و رفتار ما نسبت به دیگر افراد جامعه نوعی کثرت در عین وحدت و نوعی وحدت در عین کثرت دیده می شود. زیرا که در غیر اینصورت با خصوصیات ظلوم، کفار، هلوع بودن انسان باید شیرازه جوامع انسانی از هم می گسست و تمدن و مدنیتی وجود نداشت . ولی آنچه تحت عنوان درجه ای از وحدت و همدلی در طول تاریخ مشاهده شده و می شود بازگشت به این شیرازه دارد که حاکمیت در ادراکات و افکار ما انسانها دارد که ما انسانها در اساسی ترین امور یعنی ادراک رنج و لذت، غم و شادی در تسخیر یکدیگر به صورت تکوینی و(حتی جبری)قرار داریم(و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمه ربک خیر مما یجمعون -آیه 32سوره زخرف.)لذتی درک نمی شود مگر انکه دیگران زمینه آن را فراهم می آورند(با توجه به قاعده نفش و زمینه)همچنانکه در مورد ادراک رنج چنین است . آن لذتی که خود برای خویشتن به تنهایی تهیه کنیم و دیگران به عنوان زمینه در تضاد با آن باشند نتیجه اش در خود فرورفتگی و کاهش تجربه لذت است. این وابستگی بدون قید و شرط در ادراکات و نتیجتا در بسیاری از افکار به دیگران و تسخیر متقابل انسانها شیرازه وحدت را در جوامع انسانی رقم می زند و تضمینی برای طبیعت مدتی و اجتماعی بودن انسان است و حتی تضمینی برای قبول راهنمایی های پیامبران و اولیای الهی است . زیرا اگر برای آنچه که دستورات پیامبران در باطه با وحدت و همدلی است پایه ای فطری در انسانها جهت پذیرش نداشت. هرگز هیچیک از پیامبران و اولیای الهی موفق در انجام رسالات و راهنمایی های خود نبودند . چنانکه در ایه 30سوره روم می فرماید :فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها . زیرا که اصل دین از فطرت است . در حقیقت به طور تکوینی ما تمایل داریم که در وحدت و همدلی با دیگر افراد جامعه زندگی کنیم زیرا که ادراک ما از رنج و لذت به طور تکوینی وابسته به ادراک دیگر از این مقوله است . آنچه پیامبران به طور تشریعی انجام می دهند یادآوری این کنش تاثیر و تاثر تکوینی در ماست. زیرا که دین برپایه تذکر و یادآوری است .موضوع تاثیر و تاثر انسانها از یکدیگر در آیه ای دیگر در سوره بقره به شکلی دیگر مورد توجه قرار گرفته است ...و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ولکن الله ذو فضل علی العالمین)آیه:(251و اگر خدا برخی از مردم را بوسیله برخی دفع نمی کرد زمین تباه شده بود ولی خدا بر جهانیان تفضل دارد . در تفسیر این آیه شریفه مرحوم علامه طباطبایی سخنی جالب دارد و آن اینکه اگر اجتماع انسانی براساس تاثیر و تاثر نبود اجزا این نظام با هم مربوط نمی شد و اساسا نظامی برقرار نمی ماند و سعادت نوع بشر باطل می شد .ایشان در توضیح این مطلب، نظری فلسفی را مطرح می کنند که: هر موجود مادی بوسیله صورتی که به نفع وجودش فعالیت می کند اثر خود را متوجه موجود دیگری ساخته تا صورتی مناسب صورت خود را در آن بوجود آورد. این حقیقتی است که بعد از تامل در حال موجودات با یکدیگرباید بدان اعتراف کرد.


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ صحبت جنجالی شیخ حسین انصاریان رو کی پیگیری کرده؟ اصلا خبر دارین؟
+ سلام شنیدید در پاکدشت چه خبره؟جنگه جنگ!!!!!!ولی مابی خیال و بیخبر.فردا میخوان 6تن از شهیدشدگان رو تشییع کنن.توروح شهداصلوات.
+ اخلاص در عمل یعنی چه؟